صحنه:
یک مرغدانی کوچگ و نمور، کنج حیاط خانه. گل و لای کف مرغدانی پر از کثافت و چرک است که مرغها و خروسها در آن می لولند. دیواری که مرغدانی را از حیاط خانه جدا میکند چند حفره اندازۀ کف دست دارد که از آن هر روز صدای زندگیِ آدم های در خانه شنیده میشود. نمای روبه روی مرغدانی به کوچه است که یک درب توری میان آنها فاصله انداخته.

اعصاب گه‌مالیده: یک روز صبح از خواب بیدار میشوم، سوزن خیاطی مادر را کش میروم و فرو میکنم توی گلوی این خروس بی‌محل. ران و تخم هایشان را که آنها میخورند؛ فقط سرو صدایشان مال ماست. دیشب خواب می‌دیدم توی حیاط ایستاده ام با یک تفنگ قلدر شکاری توی دستم، به صاحبخانه و شوهرش شلیک میکنم.

ذهن مریض: تو مرد بودی دو قدم تا سرکوچه میرفتی، شاید میفهمیدی که  دو سال است خانۀ حاجی‌شهربانو را سالن بیلیارد کرده‌اند. زندگی حقیرت بین مرغ ها و حیاط و اتاقت میگذرد. (دستش را از جیبش در می‌آورد و به حالت تفکر بر چانه‌اش فشار میدهد).

اعصاب گه‌مالیده: حالا که فکر میکنم، میبینم من قبل از اینکه گرفتار تثلیث مرغ ها و حیاط و اتاق بشوم، چندان مودب به معاشرتی هم نبودم. کمتر به یاد می آورم لباسهایم را خودم خریده باشم. یا توی بازارها پیِ مارک کفش و کیف بگردم. حتی در طول تمام عمرم، خودم مسواک و حوله‌ام را نخریده‌ام. حالا میفهمم که این فوران، گدازه هایش در کجای من میسوخته.


مشخصات

  • جهت مشاهده منبع اصلی این مطلب کلیک کنید
  • کلمات کلیدی منبع : حیاط ,مرغدانی ,خانه ,بیلیارد کرده‌اند ,سالن بیلیارد ,خانۀ حاجی‌شهربانو ,اعصاب گه‌مالیده ,حیاط خانه ,سالن بیلیارد کرده‌اند
  • در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بيماري هاي دهان و دندان اس ام اس من Alec تهران راپل تعمیر و تجهیزات خودرو يوسف متن آهنگ آرشیو خبری و تصویری هنرمندان سینما وتلویزوین